مقاله حاضر، پژوهشى زبانشناختى در ساختارهاى قرآنى است كه زيبايىهاى زبانشناختى و ابتكارى در متون قرآن را به نمايش مىگذارد. زيبايى زبانى قرآن، در ساختارهايى با سبكى اعجابانگيز و چشمگير است كه در سياق تاريخى و محيط زبانى آن جلوه مىيابد. تغيير در جايگذارى كلمات در چنين ساختارهاى زبانى ممكن است تفاوتى در ارزش معنايى آن ايجاد كرده، و از جلوه سبكى آن بكاهد. همچنين مىتواند خللى در آهنگ و توازن زبانى اين كلانمتنى كه در سايه چنين سازههايى پديد آمده، وارد كند. بنابراين زيبايى زبانى حاكى از آرايش واژگانى چشمگير و غير متداول سازههاى قرآنى است. ريتم و ضرباهنگ نيز ساز و كارهاى موءثر در بناى حيرتآور و ايجاد زيبايىهاى زبانى به شمار مىرود. ضرباهنگ در گفتارهاى قرآنى با كمك شباهتهاى ساختى واژهها، باعث شده تا تأثيرگذارى روانشناختى عناصر واژگانى كه گزينشى مناسب از آنها صورت گرفته، بهبود و افزايش يابد.
اين تحليل سعى در تبيين نمودهاى معمارى چند ساختار قرآنى دارد كه ساحت منحصر به فرد آنها توسط تعدادى از عناصر زبانى و فرازبانى درون و برونجملهاى پديد آمده است. اين عناصر نقش مهمى را در آذينبندى زبانى درونى و ظاهرى سازههاى قرآنى ايفا مىكنند. عبارت «زيبا زبانى» كه در اين مقاله به كار رفته، اشاره به بارزترين نمودهاى معمارى در ساختارهاى قرآنى دارد و متضمن جايگذارى واژگانى، جايگذارى عناصر متضاد، ساختارهاى ساده و مجتمع، سازههاى پلكانى (چند لايهاى)، ساختارهايى با تأثيرات صوتى، آذينبندىهاى رنگارنگ واژگانى، تقديم و تأخير كلمات، ساختارهايى با تقارن زبانشناختى و عددى در تعداد حروف، استفاده از قطعههاى واژگانى موزون و... مىشود. اين چنين سازههايى، اولين نمونه از زيبايى معمارى زبانى را بنياد نهادهاند.
اين تحليل براى درك و بيان ظرايف معمارى زبانى قرآن از علم بلاغت عربى2 و پيشينههاى زبانى زباندانان كلاسيك بهره جسته و پيوندى ميان بلاغت و صرف و نحو پديد آورده است كه مشخصه گفتار قرآنى است. اين پژوهش تنها به بخشى از ويژگىهاى معمارى زبانى در گفتارهاى قرآنى مىپردازد؛ زيرا امكان ارجاع به تمام نمونههاى قرآنى نبود. بر اين اساس، مقاله حاضر تنها ويژگىهاى برجسته زبانى و فرازبانى گفتارهاى قرآنى را هدف قرار مىدهد.
طراحى پرجلوه يك بناى واژگانى از طريق آرايش، اندازه و شكل خاص اجزاى آن و به همان اندازه ويژگىهاى متفاوت آنها صورت مىگيرد. بدين ترتيب نحوه جايگذارى اجزاى واژگانى به عنوان عاملى موءثر در آذينبندى كلان ساختمان متنى است. جايگزينى عناصر، طى نمودهاى زبانشناختى زير مورد توجه قرار گرفتهاند.
قرار گرفتن عناصر واژگانى در چينش خاص، كاركردى تزيينى دارد و در ساخت نماى كلى زبانى مشاركت مىكند. چينشهاى جايگزين هم معنا و مترادف، آسيب ساختارى به زيبايى زبانشناختى معمارى مورد نظر وارد مىكند. به عنوان مثال چينشهاى جايگزين 2 و 3 براى نمونه قرآنى شماره 1، از جلوه زبانى همسانى به لحاظ آرايش كلمات برخودار نيستند.
ـ الذَّآكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَ الذَّاكِرَاتِ3
ـ الذاكرين و الذاكرات الله كثيراً
ـ الذاكرين الله كثيراً و الذاكرات الله كثيراً
تكرار واژه «الله» در نمونه بالا از نظر زبانشناختى و بلاغى، بى مورد است. نمونه قرآنى جهت رسيدن هدف زبانى خود بين دو فاعل جمع مذكر (الذاكرين) و جمع موءنث (الذاكرات) با مفعول بىواسطه الله، فاصله انداخته و با استفاده از ادات ربط (و) به عنوان اتصالى زبانى، آنها را به يكديگر مرتبط ساخته است. ديگر عنصر زينتى اين ساختار، سطح بلاغى آغاز و فرجام آن است. آغاز جمله با نهاد اول (الذاكرين) و انتهاى آن با نهاد دوم (الذاكرات) نمايش داده شده است. همچنين قرار گرفتن الله در مركز، اين گونه به ذهن تداعى مىكند كه الله به وسيله پرهيزگارانى كه بسيار او را ياد مىكنند، احاطه شده است. واژه «كثيراً» نيز حاكى از اين معنا مىباشد. البته اين مضمون در آيات ديگرى نيز يافت مىشود: الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ.4
اما نمونههاى 2 و 3 كه فاقد ويژگىهاى مطرح در بالا هستند، از چينشى معمولى برخوردار بوده، چندان جلب توجه نمىكنند. بدين ترتيب اين دو جايگزين هم از لحاظ ساختارى و هم از جهت معناشناختى، از وضعيت برابرى با نمونه قرآنى برخوردار نيستند. زيبايى معمارى مىتواند براى هدفى خاص، از آيه مورد نظر دنبال شده باشد. عناصر اضافى و تكرارى غير ضرورى در جايگزين دوم، از تأثيرگذارى ساختارى آن بر مخاطبانش كاسته و لطمه بزرگى به جلوه معمارى آن وارد كرده است.
ريتم يا ضربآهنگ در آيه 35 سوره احزاب در هماهنگسازى كلان متنى با محيط زبانى خويش ايفاى نقش مىكند؛ به طورى كه در اين ساختار با ده فاعلِ جمع مونث به دنبال ده فاعل جمع مذكر روبهرو هستيم. همچنين است در آيه 3 و 4 آلعمران: وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِِنجِيلَ مِن قَبْلُ هُدىً لِّلنَّاسِ وَأَنزَلَ الْفُرْقَانَ؛ كه آرايش واژگانى زير براى آن متصور است:
وَأَنزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ ّ مِن قَبْلُ هُدىً لِّلنَّاسِ
اما از نتيجه ساختار يكسانى با نمونه قرآنى برخوردار نمىباشد. مهمتر اينكه دچار اختلال معناشناختى نيز شده است. اين بدان رو است كه واژه «انزل» از قسمت انتهايى سازه حذف شده و واژه «الفرقان» كه موقعيت آن در اين تركيب قرآنى ارزش معناشناختى مهمى دارد، به ميانه تركيب آمده است. تكرار واژه «انزل» و قرار دادن «الفرقان» در انتها ترفندهايى هستند كه در جهت اهدافى معناشناختى به كار رفتهاند. تكرار فعل (انزل) از جهتى تأييد وحى پيشين بوده و اينكه كتابى الهى نازل شده است و قرار گرفتن «فرقان» در انتها نيز بر اين تأكيد دارد كه معيار و ملاك، آخرين كتاب است. عطا به نمونهاى مشابه با عنوان «تركيب شيميايى قرآن» اشاره كرده5 كه مقصود وى ساختار متوازن و ظريف گفتمان قرآنى بوده است.6
عناصر متضاد در سازههاى قرآنى با چينشى خطى شبيه به همجوارى دو آجر با رنگهايى متفاوت در ساخت يك ديوار ظاهر مىشوند كه هر واژه داراى معناى متضاد مثبت يا منفى با واژه ديگر است: وَ مَا يَسْتَوِى الأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ وَ لاَ الظُّـلُمَاتُ وَ لاَ النُّورُ.7
در اين آرايش واژگانى با تصورى منفى و مثبت روبهرو هستيم كه «اعمى و بصير» اولين و «ظلمات و نور» دومين كلمات متضاد آن هستند. همچنين عناصر متضاد مىتوانند به صورت جداگانه و با فاصله در دو بخشِ دو واژهاى ظاهر شوند: مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالأَعْمَى وَ الأَصَمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيعِ.8
در اينجا با دو بخش متضاد روبهرو هستيم كه بخش اول شامل «اعمى و اصم» و به دنبال آن بخش دوم شامل «بصير و سميع» است. چينش كلمات در اين سازه واژهگانى به صورت قرينهاى صورت گرفته است؛ به طورى كه اولين واژه در بخش اول (اعمى) در تضاد با اولين واژه بخش دوم (بصير) است. همچنين «اصم و سميع» كه دومين واژه بخشهاى يك و دو را شامل مىشوند، در تضاد با هم هستند. در اين چينش خاص دو عنصر منفى با دو عنصر مثبت در كنار هم قرار مىگيرند.
در قرآن به جملاتى با ساختار ساده و فاقد روابط تعريفى و توصيفى بر مىخوريم كه گاه به صورت فعلى و گاه به صورت اسمى ظاهر شدهاند:
فَلِذَالِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَمَآ أُمِرْتَ وَ لاَ تَتَّبِعْ أَهْوَآءَهُمْ وَ قُلْ ءَامَنتُ بِمَآ أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَ أُمِرْتُ لأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ لَنَآ أَعْمَالُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لاَ حُجَّةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ.9
تمام اين سازه، واژگانى مبتنى بر ساختار فعلى سادهاى مىباشد كه با ساختارى اسمى به همان شكل دنبال مىشود. جملات ساده فعلى اين سازه به ترتيب زير مىباشند:
فلذلك فادع ـ و استقم كما امرت ـ لاتتبع اهواءهم ـ قل آمنت بما انزلنا من كتاب ـ أمرت لاعدل بينكم.
جملات بالا با ساختارهاى ساده اسمى زير دنبال مىشوند:
الله ربنا و ربكم ـ لنا اعمالنا ـ لكم اعمالكم ـ لاحجة بيننا و بينكم ـ الله يجمع بيننا ـ اليه المصير.
در تمام اين جملات هيچ قيد تعريفى و توصيفى ديده نمىشود و بر خلاف ساختار مجتمع و پيچيده زير، هيچ توصيفى براى كلمات به كار نرفته است.
در قرآن سازههاى واژگانى به همتافته و زيبايى نيز ديده مىشود كه زنجيرهاى از عبارتهاى توصيفى در آنها به كار رفته و چون چلچراغ با خوشههايى از توصيف به نظر مىرسند.
مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِى وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَآ أَنْهَارء مِّن مَّآءٍ غَيْرِ ءَاسِنٍ وَ أَنْهَارء مِّن لَّبَنٍ لَّمْ يَتَغَيرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهَارء مِّنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ وَ أَنْهَارء مِّنْ عَسَلٍ مُّصَفًّى وَ لَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَ مَغْفِرَةء مِّن رَّبِّهِمْ.10
آنچه بيشتر جلب توجه مىكند، تقارن عددى موجود در كلمات اصلى اين عبارتهاى توصيفى است؛ به طورى كه اين واژهها از تعداد حروف يكسانى برخوردارند. هسته چهار جملهواره اول را چهار كلمه «ماء، لبن، خمر، عسل» تشكيل مىدهند كه هر كدام داراى سه حرفاند. دو كلمه پنج حرفى «ثمرات، مغفرة» نيز هسته دو جملهواره آخر را مىسازند.
اين جملهوارههاى توصيفى كه در نمودار شماره (1) نيز بهطور جداگانه نشان داده شدهاند، كوچكتر از آن هستند كه بتوان آنها را در بندهايى گنجاند؛ از جهتى چنان بسته هستند كه تشخيص آغاز و پايان آنها، سادهتر از پاراگرافها است. در حقيقت عبارتهاى جملهمانندى، شامل نهاد و مسند مىباشند.11
ديگر نمونه از سازههاى زيباى واژگانى و بههمتافته قرآن در آيه 54 سوره مائده قرار دارد.
مثل الجنة التى وعد المتقون فيها
نمودار (1): ساختار چلچراغى با خوشههايى توصيفى
يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ
فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ
نمودار (2): مائده، آيه 54
در اين آيه، زنجيرهاى از توصيف و تعريف در انتهاى سازه به چشم مىخورد كه در جهت تشريح واژهاى واقع در جملهواره، جواب شرط به كار رفتهاند. اين آيه در نمودار شماره (2) ترسيم شده است.
در سازهاى كه در بخش پيش از آن سخن رفت، نمونهاى از جملهواره موصولى (التى وعد المتقون) ديده مىشود كه در قالب عبارتى وصفى، واژه «الجنه» را تشريح مىكند و اسم موصول «التى» رابط ميان آنها است. در نمونهاى ديگر از اين قبيل، دستهاى از جملهوارههاى موصولى ديده مىشوند كه به عنوان توصيفى براى اسمى خاص به كار رفتهاند:
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الأَعْلَى الَّذِى خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى وَ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعَى.
سه جملهواره موصولى در سازه واژگانى بالا ديده مىشود:
الَّذِى خَلَقَ فَسَوَّى ـ الَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى ـ الَّذِي أَخْرَجَ الْمَرْعَى.
هر كدام از اين جملهوارهها با اسم موصول «التى» آغاز شده و هر سه واژه «ربك» را تعريف و توصيف مىكنند. از آن جهت كه واژه مورد توصيف «رب» با اضافه شدن به ضمير مخاطب، صريح و معرفه شده، وجود ضمير موصولى مورد نياز است.
شگفتانگيزتر اينكه در قرآن با ساختارى برخورد مىكنيم كه جملهواره وصفى بدون موصول، معرف اسمى قرار مىگيرد:
قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ.12
شبه جمله موصولى «وقودها الناس و الحجارة» در نمونه بالا كه تعريف و توصيف «نار» بوده، بدون اسم موصول به كار رفته است. در اينجا از لحاظ نحوى به موصول نيازى نيست؛ چرا كه واژه مورد تعريف، نكره است. بر اين اساس، نقش رابط ميان آنها را ضمير متصل «ها» ايفا مىكند.
اين ساختار ويژگى ابتكارى در گفتار قرآن است؛ بدين ترتيب كه برخى تركيببندىهاى كلان قرآنى را سطوح مختلفى از جملات تشكيل مىدهند كه هر كدام لايههاى مستقل به شمار مىروند. اين سطحها شامل جملاتى مىشوند كه در مضمون ربطدهنده يكسانى مشترك بوده و با سطحى ديگر دنبال مىشوند. در سطح دوم نيز جملاتى وجود دارد كه از مضمون ربطى متفاوت ـ ولى مرتبط با سطح اول ـ برخوردارند، و بالاخره سطح سوم با همان ويژگىها، اين سازه واژگانى را خاتمه مىدهد.
سطح اول13: وَ الضُّحَى وَ الَّيْلِ إِذَا سَجَى مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ مَا قَلَى وَ لَلأَخِرَةُ خَيْرء لَّكَ مِنَ الأُولَى وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى.
سطح دوم14: أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَئَاوَى وَ وَجَدَكَ ضَآلاًّ فَهَدَى وَ وَجَدَكَ عَآئِلاً فَأَغْنَى.
سطح سوم15: فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلاَ تَقْهَرْ وَ أَمَّا السَّآئلَ فَلاَ تَنْهَرْ وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ.
مضمون ربطى سطح اول اعلام سخنى به پيامبر و تعهد به وى است. سطح دوم نيز شامل سه پرسش انكارى از او است؛ در حالى كه آخرين سطح از سه دستور عمل براى پيامبر ساخته شده است. اين تركيببندى كلانِ سه سطحى در نمودار زير ترسيم شده است:
وَ الضُّحَى وَ الَّيْلِ إِذَا سَجَى مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ مَا قَلَى وَ لَلأَخِرَةُ خَيْرء
لَّكَ مِنَ الأُولَى وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى
أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَـئَاوَى وَ وَجَدَكَ ضَآلاًّ فَهَدَى
وَ وَجَدَكَ عَآئلاً فَأَغْنَى
فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلاَ تَقْهَرْ وَ أَمَّا السَّآئلَ فَلاَ تَنْهَرْ
وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ
نمودار(3): ساختار پلكانى لايههاى بههمپيوسته از مضمون ربطى
سازههاى قرآنى آرايش واژگانى رنگارنگى را با بهرهگيرى از تكنيكهاى متنوع زبانى به نمايش گذاشتهاند كه به برخى از آنها در اين بخش اشاره مىشود.
اين پديده زبانى كه در تركيبهاى قرآنى فراوان ديده مىشود، متشكل از دو بخش است: بخش اول با واژهاى انجام مىپذيرد كه بخش دوم با همان واژه آغاز شده است. كاركرد زبانى اين تكرارِ ميانجملهاى، واژهاى خاص، ايجاد انسجام و هماهنگى واژگانى است.16 همچنين اين ساختار نظر خوانندگان و شنوندگان را بر واژهاى خاص منعطف كرده، بر روى آن متمركز مىشود؛17 بهخصوص اگر گزاره خبرى منفى باشد، از لحاظ ساختارى بسيار موءثرتر خواهد بود:18
بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِـئاىَآتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ.19
اللَّهُ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الأَنْعَامَ لِتَرْكَبُواْ مِنْهَا وَ مِنْهَا تَأْكُلُونَ.20
نخستين بخش از نمونه اول با واژه «الله» انجام پذيرفته؛ در حالى كه بخش دوم از همان كلمه براى آغاز خود استفاده كرده است. همچنين بخش اول نمونه دوم با واژه «منها» پايان مىيابد كه بخش دوم نيز با همان آغاز شده است. عناصر تكرار شونده اين ساختار، انسجام عميقى را ميان خود پديد آوردهاند.
اين ساختار در جايى است كه آغاز و انجام يك تركيب واژگانى را كلمهاى خاص اشغال كرده و همچون پرانتز، واژههاى ميانى را در ميان خود گرفته است.
رَبُّنَا لاَ تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ وَ اغْفِرْ لَنَا رَبَّنَآ.21
واژه «ربنا» دو بار در ساختار بالا ديده مىشود؛ يك بار در ابتدا و ديگر بار در انتها و بدين ترتيب ديگر كلمات را در خود پوشانده است.
تقارن در الگوى زبانى، ويژگى ابداعى و منحصر به فرد در تعداد قابل توجهى از سازههاى قرآنى است. قطعههاى موزونى با ساختار متقارن در قرآن يافت مىشوند كه از لحاظ ساخت واژه و تعداد حروف، مشابه هستند:
وَ نَمَارِقُ مَصْفُوفَةء وَ زَرَابِىُّ مَبْثُوثَةء.22
وَ ءَاتَيْنَاهُمَا الْكِتَابَ الْمُسْتَبِينَ وَهَدَيْنَاهُمَا الصِّرَ طَ الْمُسْتَقِيمَ.23
هر دو بخش از نمونههاى فوق هم از لحاظ ساخت واژه و هم در تعداد حروف كاملاً شبيه به يكديگرند. واژههاى پنج و ششحرفى هر دو بخش، نمونه اول را تشكيل دادهاند و به همين ترتيب هر دو بخش نمونه دوم از كلمات 8، 6 و 7 حرفى ساخته شده است. اين چنين سازههاى واژگانى، جناسى را به نمايش مىگذارند كه مىتواند تقابل متوازنى از صداها، واژهها، عبارتها و جملات را ايجاد كند.24
سازههاى قرآنى از هماهنگى صوتى درون و ميانواژهاى بهرهمندند؛ به عبارتى يكپارچگى آوايى در جايى كه توازن ظريفى ميان عناصر واژگانى، محتواى معنايى كل، صداها و واژگان مجاور وجود دارد.25
در برخى تركيببندىهاى قرآنى، به كاربرد درونجملهاى بيش از حدِ ادات ربط همچون «ف، و، اما» بر مىخوريم كه به دلايل بلاغى در جملاتى متوالى تكرار مىشوند. آيات 9 تا 11 سوره ضحى از اين جمله است: فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلاَ تَقْهَرْ وَ أَمَّا السَّآئلَ فَلاَ تَنْهَرْ وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ.
گاه در قرآن دو واژه مشابه از لحاظ ساختى، درونِ يك تركيببندى قرار مىگيرند؛ چنانكه در آيه 37 سوره احزاب اتفاق افتاده است: وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَيهُ.
واژه «تخشى» در ابتداى ساختار الگوى فوق و واژه «تَخْشَيه» از لحاظ ساخت واژهاى با يكديگر در ارتباط هستند. در آيه 195 سوره بقره نيز نمونهاى ديگر از اين دست قرار دارد: وَأَحْسِنُواْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ.
در اين مورد نيز واژههاى «احسنوا» و «محسنين» از جهت ساختى، شبيه يكديگرند. همچنين اين ساختار از آنجايى كه دو واژه يكسان يا هممعنا در دو نقطه حساس آن قرار گرفتهاند، نمونهاى از انسجامى مستحكم را به تصوير مىكشد.26 اين اتحاد واژگانى قابليت فهم و فراگيرى را در متن ايجاد مىكند.27
ويژگىهاى فرا لغوى را كه در تزيين درون و ظاهر تركيببندىهاى قرآن به كار رفتهاند، مىتوان به ترتيب به ويژگىهاى عروضى و تصويرپردازى تقسيم كرد.
خاصيتهاى صداشناختى و روانى بنيادينى در صداها، منشأ پيدايش عمدهترين جلوههاى زبانى هستند و شامل زير و بمى و رسايى صداها مىشوند.28 كاربرد درون جملهاى اين ويژگىها، آذينبندى آوايى درون جمله را از ميان صداهايى مشخص پديد مىآورد. اين تنها در زمانى تحقق مىيابد كه آيات قرآنى با صدايى رسا خوانده شوند؛ به ديگر بيان، قواعد تجويد بهدرستى رعايت شده باشد. آيه 2 سوره مجادله نمونه مناسبى در اينباره است.
الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنكُم مِّن نِّسَآئِهِم مَّا هُنَّ أُمَّهَـاتِهِمْ.
در اين سازه قرآنى صداى غنهاى «م» در انتهاى واژه «منكم» و آغاز واژه «من» همگون شده؛ همين اتفاق در مورد صداى غنهاى «ن» در انتهاى «من» و ابتداى «نسائهم» افتاده است. به همين ترتيب انتها و ابتداى دو واژه «نسائهم» و «ما» نيز در صداى غنهاى «م» ادغام شدهاند. نكته حائز اهميت ديگر مد حاصل از مصوت بلند «الف» در واژه «نسائهم» مىباشد كه به دليل همزه پس از آن پديد آمده است. بدين ترتيب همگونى صداها و مد، ارزش زيبايىشناختى و تزيينى به اين محصول آوايى بخشيده است.
ساختارهاى چشمگير واژگانى به لحاظ زبان و ادبيات، گاه نيازمند ارزشى اضافى در جلوههاى موسيقيايى است. تركيببندىهاى قرآنى با استفاده از ابزارهاى موءثرى همچون تنوين و صداهاى خيشومى نون و ميم كه در ايجاد غنه به كار مىروند، اضافه بر ديگر ابزارهاى صوتى چون مصوتهاى بلند «الف، واو، ياء» در اين زمينه موفق بودهاند. اين چنين خصوصيات آوايى كه بر تمام گفتارهاى قرآن سايه افكنده، پيكتال را بر اين باور قرار داد كه قرآن، سمفونى بىهمتايى است.29
برخى سازههاى قرآنى، استعارههايى را پديد آوردهاند كه به وضوح تابلو يا مستندى با منظرههاى فراوان را در ذهن مجسم مىكند. تصويرپردازى در جهت تزيين با شكوه و پرجلوه، براى سازههاى قرآنى به كار رفته است. در اين ميان، آيات 1و 2 سوره حج جلب توجه بيشترى مىكند:
يَاأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَىْءء عَظِيمء يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّآ أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَ تَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَ مَا هُم بِسُكَارَى وَ لَـكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدء.
نمونه فوق، زمينلرزه و رستاخيز را به تصوير مىكشد و فضاى ارهاب و آشفتگى را براى هر فردى مجسم مىكند: مادرانى كه فرزندان شيرخوار خود را رها كرده؛ زنان باردارى كه سقوط مىكنند و مردم كه همچون رندان مست راه مىروند و اين فضايى از وحشت و ترس محض است.30 تصويرى كه در اين جملات به نمايش گذاشته شده، فضايى از ارعاب، دلهره و ترس از خداوند و تسليم در برابر وى را ترسيم مىكند.31 قيامت به زلزلهاى ناگهانى و مخوف تشبيه شده كه هيچ راه گريز و توان مقابلهاى با آن نيست؛ به طورى كه انسانها به طور كامل خود را باخته و هر كس تنها به فكر خويش است. بدين ترتيب تصويرپردازى بديعى جهت تداعى درون مايه محورى اين دو آيه كه همان ترس از خداوند مىباشد به كار رفته است. آيه زير نمونه ديگرى در اين زمينه است:
خَشَعَتِ الأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَانِ فَلاَ تَسْمَعُ إِلاَّ هَمْسًا.32
اين ساختار حال و هواى فرمانبرى، خاموشى همگانى و سكوت جانكاهى را به تصوير مىكشد. فر و جلال خداوند بر صحنه سايه افكنده، چهرهها پريشان است و تنها صداى زمزمه به گوش مىرسد. ويژگىهاى آوايى برخى صداها، از ارزش معناشناختى برخوردارند. اين ويژگىها در تصويرپردازى پرجلوه اين آيه نيز ايفاى نقش مىكنند. صداهاى صفيرى «شين» و «سين» كه در واژههاى «همسه، تسمع، خشعت» با صداى فركانس بالاى هيس ترسيم شده، هيبت، سكوت و بهتزدگى نكبتبارى را باز مىتاباند كه مشخصه بارز روز جزا است.
آيات 19 تا 23 سوره فجر نمونه ديگرى از تصويرپردازى با آذين بندىهاى زبانى و بلاغى است كه تأثير روانشناختى عميقى بر مخاطبان خود مىگذرد: وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَّمًّا وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا كَلاَّ إِذَا دُكَّتِ الأَرْضُ دَكًّا دَكًّا وَ جَآءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا وَ جِاْىءَ يَوْمَئذِ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئذٍ يَتَذَكَّرُ الأِِنسَانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرَى.
در اين گفتارهاى قرآنى، رنگين كمانى از تشبيه و تصويرپردازى ديده مىشود كه به وضوح آزمندى و حرص، پولپرستى، در هم كوبيده شدن زمين، نمود خداوند با صفوفى از فرشتگان و حاضر شدن جهنم را به تصوير مىكشد. به كارگيرى عناصر زبانى همچون تكرار به عنوان قالبى براى انسجام كلامى در عبارتهاى «صفا ـ صفا»، «دكا ـ دكا»، «تحبون ـ حبا»، «تأكلون ـ أكلا» كه از لحاظ ساخت واژه نيز شباهت دارند و همچنين ترفندهاى بلاغى همچون تكرار تأكيدى عينى «صفا ـ صفا» و تكرار تأكيدى متفاوت «يتذكر ـ الذكرى» در اين مسير بوده است.
گفتارهاى قرآنى به ابتكارآفرينى در صور زبانى و فرازبانىِ منحصر به فردى شناخته مىشوند كه از طريق پيوندى ميان ابزارهاى صرفى ـ نحوى، بلاغى و عروضى پديد آمدهاند، ساختارهاى قرآنى را مىتوان در جايگذارى عناصر واژگانى، ساختارهاى پلكانى، ساختارهاى مجتمع با گروههايى از جملهوارهها، ساختارهاى چلچراغى با خوشههايى از معرفها و ساختارهاى متقارن دستهبندى كرد. مهمترين شاخصه معمارى زبانى قرآن، تعريف و اصطلاح اشباع شده با استفاده از ضماير موصولى و ادات ربط تكرار شونده مىباشد. به عنوان مثال در آيات 63 تا 75 سوره فرقان هفت ضمير موصولى به كار رفته است. نمونهاى ديگر از اين قبيل در سوره شورى با تكرار 62 بار ادات ربط «ف» به نمايش در آمده است. همچنين «ثم» در آيه 67 سوره غافر پنج بار تكرار مىشود. ديگر شاخصه معمارى زبانى قرآن، تكرار واژگانى است كه از لحاظ ساختى مرتبط هستند و اين پيوندى ميان ساخت واژه و بلاغت ايجاد كرده است. اين تكرار در سطح زبانشناختى به عنوان ابزارى پيوندساز جهت نيل به مقصودى گويا به كار رفته؛ در حالى كه در سطح بلاغى، تكرارى تأكيدى بوده كه در جهت نتيجهاى سبكشناختى مورد استفاده قرار گرفته است. بر اين اساس مىتوان نتيجه گرفت كه اين چينش واژگان نه تنها انتخابى مناسب بوده كه با معنا نيز سازگار است. ديگر خصيصه جالب توجه برخى سازههاى قرآنى، پيوند ميان جلوه صوتى و ارزش معنايى است؛ اما اين ويژگى فرازبانى نبايد با صداواژه كه به نمادگرى صداها اشاره دارد، اشتباه گرفته شود. صداى حاصل از برخى عبارتهاى قرآن حاصل ارزشى معنايى است. به عنوان مثال، واژه «سكن» به معناى استراحت و سكنى گزيدن با آسايشخاطر، هميشه با كلماتى مانند «ليل»، «زواج» و «الجنة» همراه است و صداى لطيف و نرم «سين» و «كاف» آرامش و آسايش خاطر را در آيات 61 غافر و 189 اعراف به ذهن خطور مىدهد.
خصوصياتى كه اين مقاله سعى در بيان برخى از آنها داشت، از محيط زبانى قرآن، چشماندازى شكوهمند با معمارى زبانى منحصر به فردى ساخته است كه انسان را با اطمينان بر اين بارو سوق مىدهد كه قرآن سبكى بىنظير در نوع خود است.
* دانش آموخته حوزه علميه و پژوهشگر.
.1TheofArchitectreLingisticThe
.Qranنشريه مطالعات قرآنى (StdiesQranicofJornal) لندن، 2000 م، ص 37 ـ 51.
2. عبدالعزيز عتيق، علم البديع، بيروت، دارالنهضة العربية، 1985 م، ص 9.
3. احزاب، آيه 35.
4. آلعمران، آيه 191.
5. عبدالقادر احمد عطا، وجوه اعجاز القرآن، با تحقيق محمود بن حمزة الكرمانى؛ اسرار التكرار فى القرآن، قاهره، دارالاعتصام، 1977 م، ص 36 ـ 243.
6. همچنين نگاه كنيد به: السيوطى، ابوالفضل جلال الدين، معترك الأقرآن فى اعجاز القرآن، (بيروت، دارالكتب العلميه، 1988 م)، ج 1، ص 128 به بعد.
7. فاطر، آيه 19 و 20.
8. هود، آيه 24.
9.شورى، آيه 15.
10. محمد، آيه 15.
.11Robert.E
LongarceصClaseofCombinationasSentenceصin
SyntacticnadLangageTgologe:ComlexDescrition
.TimothyConstrctionsed
.C)Shoen
.vol(1985
235.2
12. تحريم، آيه 6.
13. ضحى، آيه 1 ـ 5.
14. همان، آيه 6ـ8.
15. همان، آيه 9ـ11.
16..K.A.M
GrammerFnctionaltoIntrodctinHallidayAn:London)Edward
310.(Arnold1985
17. الجرجانى، عبدالقادر، دلائل الاعجاز، قاهره، مكتبة الخانچى، 1984م، ص 131.
18. همان، ص 138.
19. جمعه، آيه 5.
20. غافر، آيه 79.
21. ممتحنه، آيه 5.
22. غاشيه، آيه 15 ـ 16.
23. صافات، آيه 117 ـ 118.
24.C
HolesModern:Arabic
VarietiesandStrctresFnctions
169.(London)1995
25. عطا، وجوه اعجاز القرآن، ص 245 به بعد؛ الجرجانى، دلائل الاعجاز، ص 57 به بعد.
26.D.SchneiderشStylesFnctionVarriosofTextsinCohesionLexixalصin.andGrasteinG.NebertA
Trends(eds)LingisticsTextEnglishin:Berlin)Zentralinstitt(SrechFr
DDRderWissnschaftenderWissenschaftAkademi
110.(1979
27. همان، ص 114.
28.David
LangageofEncycloediaVambridageCrystalThe:Cambrige)
169.(C1987
29. M
KoranGloriostheofMeaningickthallThe:London)nwin&AllenGeorge
vii.(.Ltd1969
.30. قرطبى، ابوعبداللّه محمد، الجامع الاحكام القرآن، بيروت، دارالكتاب العربى، 1997م، ج 12، ص 7 تا 8؛ الزمخشرى، ابوالقاسم، الكاشف، بيروت، دارالكتب العلمية، 1997م، ج 3، ص 138 ـ 140.
31. سيدقطب، فى ظلال القرآن، (بيروت: دارالشرق، 1996م) ج 4، ص 2406.
32. طه، آيه 108.